نویسنده: علی اله بداشتی (1)




 

مقدمه

یکی از مباحثی که متکلمان و حکمای الهی مشترکاً در توسعه آن همت گماشتند الهیات بالمعنی الاخص است. در میان متکلمان گذشته در جهان اسلام معتزله به عقلگرایی در الهیات شهرت یافتند که در مقابلِ صفاتیه - که صفات زائد بر ذات را برای خدا اثبات می کردند و به همین دلیل صفاتیه نامیده می شدند - ایستادند و به نفی صفات زائد بر ذات و در شکل افراطی آن نفی مطلق صفات (2) رأی دادند و به همین دلیل معطّله خوانده شدند. (3) یکی از عالمان حدیث که در هر گونه تأویل در صفات خبریه مانند «إن الله علی العرش استوی» توقف کرده و بعدها از امامان اهل حدیث شمرده شد، احمدبن حنبل است که به عنوان رهبر جبهه مخالف تفکر معتزله در دوران محنت نام گرفت.
صفاتیه و اهل حدیث که خود را اهل سنت می خواندند در ابتدا با هر گونه تفکر عقلی در دین و علوم عقلی مانند کلام، منطق و فلسفه مخالفت می کردند. اما در میان اهل سنت نیز بعد از مدتی گرایش به علم کلام پیدا شد که برای عقاید گذشتگان دلایل کلامی اقامه می کردند از جمله: عبدالله بن سعید کلابی، ابوالعباس قلانسی و حارث بن اسعد محاسبی. ابوالحسن اشعری (324ق.) نیز بعد از آنکه از معتزله جدا شد به این گروه تمایل پیدا کرد و عقاید گذشتگان را با روش کلامی استدلال کرد، تفکر او چنان توسعه پیدا کرد که شهرستانی (548 ق.) که از متکلمان قرن ششم است مدعی شد مذهب اشعری مذهب اهل سنت و جماعت است. (4)
اشعری اثبات واجب را امری عقلی می داند و می گوید وقتی انسان در مبدأ خلقتش فکر کند که از چه چیزی آغاز شده و چگونه مراحل خلقت را طی کرده یا به کمال خلقتش رسیده و بداند که خودش نمی تواند مدیر خقلتش باشد و از نقص به کمال برسد، یقیناً می فهمد که برای او صانع قادر و عالم مریدی هست، چون قابل تصور نیست که این فعلهای متقن از طبیعت پیدا شده باشد.
بعد از ظهور ابوالحسن اشعری نزاع اشاعره با افکار اعتزالی به روش جدلی آغاز شد، اما بعد از ابوالحسن اشعری هم عالمانی از غیر شیعه راه او را ادامه دادند که مهمترین آنها عبارتند از: قاضی ابوبکر باقلانی (403ق) و امام الحرمین جوینی (478 ق.)، با این تفاوت که در مسئله کسب و برخی دیگر از مسائل از اشعری فاصله گرفتند و به عقلگرایی و اختیارگرایی معتزله نزدیکتر شدند، (5) تا آنکه وقتی به فخررازی (606ق.) می رسیم می بینیم که عقاید او رنگ استدلالی به خود گرفته و دلایلی که برای اثبات واجب تعالی و صفات کمالی او می آورد کاملاً بر مقدمات عقلی استوار است. (6)
در مقابلِ دو گروه اصلی در عرصه کلام اسلامی، یعنی اشاعره و معتزله و مقدم بر آندو، علم کلام امامیه است که معلمان اولیه آن اهل بیت عصمت بودند. بعد از غیبت امام دوازدهم اهتمام برخی علمای امامیه مانند شیخ صدوق و کلینی بر جمع آوری احادیث و سخن گفتن بر مبنای آیات و احادیث رسیده از ناحیه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه معصومین بود، گرچه در همان زمان خاندان نوبختی شهرتشان به علم کلام بود، ولی از آثار بر جای مانده می فهمیم که از زمان شیخ مفید بر خلاف شیخ صدوق کم کم کلام رنگ عقلی گرفت و بگفته شیخ مفید آنچه از سمع به ما می رسد لازم است با براهین عقلی دفاع شود. این عقلگرایی در زمان سید مرتضی ظهور بیشتری دارد، (7) تا اینکه به متکلم بزرگ امامی یعنی خواجه نصیر طوسی می رسیم. ویژگی ممتاز خواجه نصیر از گذشتگان، از متکلمان امامیه، معتزله و اشاعره این است که کلام به دست خواجه، رنگ فلسفی پیدا کرد و به گفته استاد مطهری کلام به تدریج تسلیم فلسفه شد:
«مقایسه کتابهای کلامی قرن سوم و چهارم مانند کتابهای ابوالحسن اشعری با کتابهای کلامی قرن هفتم، هشتم، نهم، دهم و یازدهم مانند تجرید، (8) مواقف (9)، مقاصد (10) و شوارق (11) این مطلب را روشن می کند.» (12) یعنی کلام اسلامی از عقلگرایی جدلی به عقلگرایی فلسفی نزدیکتر شد.
توضیح اینکه متکلمان پیش از خواجه نصیر یا از فلسفه بیگانه بودند یا مخالف آن و شاید کمتر متکلمی بود که در عین متکلم بودن به فلسفه هم عنایتی داشته باشد. چنانکه غزالی (429-552ق.) متکلم نیمه اول قرن ششم تمام توان فکری خویش را برای حذف فلسفه به کار می گیرد و فلسفه در جهان غیر شیعه به جهت نقد و تکفیرهای او ضربه سختی می بیند. بعد از او فخررازی (544-606ق.)متکلم و مفسر مشهور نیمه دوم قرن ششم با آنکه بساری از مسائل فلسفی را خوب می فهمید اما مخالفت با آراء فیلسوفان را وجهه همت خویش کرد چنانکه در شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا به جای شرح بیشتر به جرح آن پرداخت. (13) اما خواجه نصیر طوسی برای آشکار نمودن اشارات و رموز ابن سینا در این کتاب و پاسخگویی به تشکیکات فخر رازی شرح دیگری بر اشارات و تنبیهات نوشت، با این نیت که مشکلات اشارات را بر اساس مبانی و قواعد ابن سینا حل کند. (14)
از سخن خواجه، میزان اهتمام او به رشد فلسفه اسلامی و دفاع از آن استنباط می شود، چون کسی اقدام به این کار می کند که مدافع تفکر فلسفی فیلسوفان مسلمان بوده باشد اگرچه در بعضی مسائل با برخی از فیلسوفان اختلاف نظر داشته، اما نگاه او به فلسفه یک نگاه علمی است؛ به این معنا که فلسفه می تواند بعنوان یک علم در خدمت الهیات باشد و این چنین نیز بوده است. اینجاست که در تکمیل دیدگاه استاد مطهری که می گوید: «به مرور ایام کلام تسلیم فلسفه شد» باید گفت که در ادامه، فلسفه نیز به خدمت الهیات درآمد و به معارف قرآن نیز روز به روز نزدیکتر شد. اگر در فلسفه ابن سینا چند آیه در باب الهیات می بینیم، این رجوع به قرآن و استناد به کلام الهی در حکمت اشراقی سهروردی بیشتر (15) و در فلسفه ملاصدرا بویژه در مباحث معاد و فرجام شناسی و آخرت شناسی او بسیار بیشتر می شود و چنانکه استاد مطهری می گوید فلسفه صدرایی چهار راهی است از فلسفه مشا و اشراق، عرفان و معارف قرآن. فلسفه اسلامی با اینکه کلام را در خود هضم کرد اما هر چه زمان بیشتر گذشت بیشتر تسلیم معارف قرآن و آثار عرفانی اسلام شد. (16)
این تسلیم به معنای کنار گذاشتن مبانی و اصول بدیهی عقل نیست بلکه به این معناست که حکیمان مسلمان هر چه برهانی تر اندیشیدند، و از آنسو هر چه بیشتر در قرآن، نهج البلاغه، روایت معتبر نبوی و علوی و ائمه دیگر تأمل کردند، همسویی بیشتری بین برهان و قرآن یافتند و اینکه برخی بزرگان معاصر به این نکته متفطن شده اند که قرآن و عرفان و برهان جدایی ندارند گویا این سیر تکاملی اندیشه فلسفی و فهم پیام نبوی است. این تفکر ریشه در این سخن امام هفتم (علیه السلام) به هشام دارد که می فرماید: «إن لله علی الناسِ حُجتین حُجةً ظاهرةً و حُجةً باطنةً؛ 17) خدا دو حجت ظاهر و باطن برای مردم قرار داده است». در ادامه می فرماید: حجت ظاهری رسولان و انبیا و ائمه هستند و حجت باطنی عقلهای آدمیان است چون در این روایت حجت عقل در کنار حجت وحی و ناقلان وحی قرار گرفته است، تثبیت اعتبار آن و تأیید همسویی یافته های آن با حجت نبوی منظور نظر است و به گفته استاد مطهری ملاصدرا با پیوندی، راههای عقل، وحی و مکاشفه را به هم متصل کرد.

نقش متکلمان در تحول الهیات

متکلمان به دو صورت به تحول الهیات کمک کردند: یکی از آن جهت که خود را موظف به تبیین و دفاع از عقاید اسلامی در مقابل شبهات بیرون دینی و درون دینی و مذهبی می دیدند، از اینرو لازم می دانستند به طور شفاهی (به شیوه ی سخنرانی، تدریس و مناظره) یا کتبی (به صورت مقاله یا کتاب) به تبیین و دفاع از الهیات بپردازند تا وظیفه خویش را ادا کرده باشند. به عنوان نمونه متکلمان بر اساس ظواهر قرآن و برخی روایات، حدوث زمانی عالم را اصل تردیدناپذیر می دانستند، اما وقتی با نظریه ی قدم زمانی جهان از سوی فیلسوفان مواجه شدند، تلاش کردند مبانی عقلی تازه ای برای اثبات حدوث زمانی و بطلان قدم زمانی تأسیس نمایند و ادله ی جدیدی ارائه کنند، تا بتوانند از برهان خداشناسی بر اساس حدوث دفاع نمایند.
دوم اینکه متکلمان برخی عقاید فیلسوفان را مطابق شریعت نمی دانستند و برای دفاع از شریعت با آموزه های فلسفی به ویژه فلسفه یونان به مقابله برخاستند. دو تن از مشهورترین متکلمان در این صحنه غزالی و فخر رازی هستند؛ غزالی با نوشتن تهافت الفلاسفه در شانزده مسئله از مسائل ماوراء طبیعه، رأی فیلسوفان را برخلاف شریعت پنداشت و در سه مسئله آنان را تکفیر کرد و مرتد دانست که عبارتند از: قدم عالم، علم خدا و انکار معاد جسمانی. (18)
در این راستا فخر رازی نیز با نبوغی که داشت تلاش کرد هم کلام فیلسوفان را فهم کند و هم در هر بابی آن را مورد نقادی قرار داده و اشکالاتی بر آن وارد نماید. این تشکیکات در همه ابواب از جمله در باب الهیات است. از باب نمونه قاعده الواحد یکی از قواعد مهم فلسفی است و قدم زمانی عالم و حدوث ذاتی آن، تجرد نفس، عالم مثال منفصل و عقول و ... از مباحثی هستند که نتایج خاص الهیاتی دارند و در همه این مسائل متکلمان تشکیکاتی بر حکیمان وارد کرده اند و این تشکیکات خود موجب شکوفایی و بالندگی فلسفه در ابعاد مختلف از جمله الهیات شد، چنانکه استاد مطهری می گوید:
تشکیکات فخرالدین رازی که از روح کلامی و خاصیت جنگ و ستیز کلام و فلسفه سرچشمه می گیرد فوق العاده به فلسفه اسلامی خدمت کرده است ... غزالی نیز به نوبه ی خود از همین راه به فلسفه ی اسلامی خدمت کرد. غزالی و فخر رازی از آن نظر که رسماً در مقابل فلسفه و فلاسفه قد علم کردند ... به حرکت فکری در جهان اسلامی خیلی خدمت کردند. فخر رازی توانست فلاسفه را در بن بست هایی قرار دهد و تشکیک های خود را در فلسفه منعکس کند و فلاسفه را به چاره جویی وا دارد. (19)
در قرن هشتم ابن تیمیه حرانی (728ق.) نیز بر بازگشت به عقاید سلف و اهل حدیث تأکید کرد و در این راستا به مقابله با فیلسوفان و متکلمان پرداخت و افکار فیلسوفان و متکلمان به ویژه متکلمان امامیه را مورد نقد قرار داد. (20) چنانکه درباره آنان می نویسد:
فیلسوفان و متکلمان در میان فرزندان بیش از همه سخنانشان حشو و باطل و تکذیب حق است... هر چه فیلسوفان می گویند در آن باطلی نهفته است خواه در مسائل باشد یا در دلایل. اینها بیشتر از هر کس دچار شک و اضطراب اندیشه و کمترین مردم از نظر علم و یقین هستند. (21)
در مقابل درباره ی اهل حدیث می گوید: اینها پیش از هر کس صاحب علم و یقین و آرامش فکری هستند، اینها می دانند و به داناییشان نیز آگاهند؛ اینها به حق یقین دارند و شک و تردیدی نیز ندارند. وی مخالفان علمای اهل حدیث را جاهل یا منافق می نامید. (22)
از طرف مقابل نیز کتابهای زیادی در رد آراء و اعتقادات وی نوشته شد، از جمله: الدرة المضیة فی الرّد علی بن تیمیه از شیخ علی عبدالکافی معاصبر وی و الرد علی بن تیمیه فی الاعتقادات از محمد حمید الدین حنفی دمشقی و دهها کتاب دیگر این کتابها نوعاً از سوی متکلمان مذاهب مختلف نوشته شد تا از عقاید متکلمان دفاع کند، صرف نظر از درستی یا نادرستی انتقادات ابن تیمیه و پاسخهای متکلمان این نتیجه حاصل می شود که این جدالهای فکری خود موجب رشد اندیشه ها در مسائل مختلف کلامی از جمله الهیات بوده است.

نقش فیلسوفان در تحول الهیات

فیلسوفان نیز از دو طریق به تحول و رشد مباحث الهیات کمک کردند:
1. از حیث فهم حقایق هستی که در فلسفه اسلامی بالاترین (23) حقیقت واجب الوجود است. پس شناخت واجب الوجود بذاته بالاترین ارزش معرفتی را داراست و فیلسوفان که غایتشان فهم حقایق هستی و عمل بر اساس حقیقت یعنی تعالی در حکمت نظری و به دنبال آن حکمت عملی است، طبیعی است که باید به مسائل الهیات بپردازند، اینجاست که غالب حکیمان در آثار فلسفی خویش یکی از ابواب مهم اثرشان را به الهیات اختصاص می دادند.
از فارابی گرفته تا ابن سینا، شیخ اشراق، میرداماد و ملاصدرا، همه در مهمترین آثار فلسفی شان مهمترین مباحثشان به الهیات اختصاص دارد. علاوه بر آن کتابهای مستقلی نیز در باب مبدأ و معاد نوشته اند، از جمله مبدأ و معاد ابن سینا و تقویم الایمان میرداماد و ... رساله هایی که او بصورت تک نگاری در این باب نگاشته است. (24) همچنین رساله هایی که بزرگانی همچون میرصدرالدین محمد دشتکی شیرازی (رمضان 903)، جلال الدین دوانی (908ق.)، میر غیاث الدین منصور صدرالدین محمد دشتکی (948ق.)، شمس الدین محمدمعروف به خفری (957ق.) مقدس اردبیلی، ملا رجبعلی تبریزی، مولی شمس الدین محمد الجیلانی معروف به مولی شمسا (1098) و دیگر بزرگان در این راستا قلم زده اند. در رأس آنها آثار متعددی که ملاصدرای شیرازی در مباحث الهیات (25) پدید آورد حاکی از یک جریان فکری پویا در عالم اسلام در جهت باروری معرفت در مسائل الهیات بالمعنی الاخص است.
2. فیلسوفان از راه دیگری نیز به رشد الهیات کمک کردند و آن مباحثی بود که بواسطه تشکیکات متکلمان و عرفا و اهل حدیث و فقها بر افکار فیلسوفان طرح می شد و فیلسوفان را بر می انگیخت که در مسائل یا دلایل گزاره های فلسفی از جمله در باب الهیات تجدید نظر کرده و رخنه هایی را که موجب نقد مخالفان شده است بپوشانند. این خود موجب رشد و پویایی فلسفه از جمله مباحث الهیات شد.

تحول الهیات بالمعنی الاخص در حوزه شیراز از خواجه نصیر طوسی تا ملاصدرا

این دوره از سوی برخی محققان به عنوان دوره ی فترت مرسوم گشته است. این سخن شاید درباره ی فلسفه به معنی عام آن صادق باشد اما با تحقیق بیشتر واضح خواهد شد که این قضاوت درباره ی الهیات، دقیق نیست و شاید به سبب تاریکی و ابهامی است که به واسطه قتل و غارت مغولان بر این دوران سایه افکنده است. حوزه شیراز در این دوران تنها چراغ روشن و حوزه دایری بود که به نام مکتب شیراز معروف است. شیراز برای سه قرن هفتم، هشتم و نهم کانون اصلی فرهنگ و حکمت اسلامی بود و طالبان علم از اقصی نقاط برای حکمت اندوزی راهی شیراز می شدند. شروح نگاشته شده بر اشارات و شفا توسط غیاث الدین منصور و شاه طاهر و نیز تدریس فلسفه مشا با استادی دشتکی ها به رونق و گسترش فلسفه مشا انجامید. شرح استادانه علامه قطب الدین شیرازی بر حکمة الاشراق و شرح علامه دوانی و غیاث الدین منصور بر هیاکل النور سهروردی نشانگر گرمی مباحث فلسفه اشراق در حوزه شیراز است. کتابهای کلامی و شروح متعدد بر کتاب تجرید الإعتقاد خواجه طوسی و رونق مباحث کلامی سبب گسترش و رشد علم کلام در حوزه شیراز شد. (26) در اینجا تحولات حاصل شده در الهیات را بررسی می کنیم.
همانگونه که اشاره شد خواجه نصیر در قرن هفتم به عنوان بنیانگذار کلام فلسفی شناخته شده است. وی با پدید آوردن اثری مهم در کلام به نام تجرید الاعتقاد یا تجرید الکلام یک دوره مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی الهیات و مسائل مهم آن را در عباراتی موجز بیان کرده است. این عبارتهای موجز او، علامه حلی شاگرد دانشمندش را بر آن داشت که شرحی برای کشف مراد و ایضاح مقاصد مولف به نام کشف المراد بنویسد و این اول شرحی است که بر این کتاب نوشته شده است. بعد از او نیز علمای دیگری از جمله شیخ شمس الدین محمد الاسفراینی البیهقی، شیخ شمس الدین محمودبن عبد الرحمن اصفهانی (746ق.) که شرح او شرح قدیم نامیده شد-، شیخ علاء الدین علی بن محمد قوشچی - از علمای اهل سنت -، محمد اشرف بن عبدالحبیب حسینی علوی - از علمای قرن دوازدهم که شرحی فارسی بر تجرید نگاشت - و مولی عبدالرزاق لاهیجی شرحهایی بر این کتاب گرانسنگ نوشته و تلاش کردند تا غوامض آن را واضح نمایند و یا آن را نقادی کنند. (27)
علاوه بر این عالمان شارح، بزرگان دیگری داریم که بر این کتاب یا بر شرحهای آن حاشیه زده اند که از جمله آنان می توان از حاشیه محقق دوانی و سید صدرالدین شیرازی و حاشیه مولی احمد اردبیلی بر شرح قوشچی نام برد.
بعد از خواجه نصیر طوسی عالمان دیگری داریم که با تأسی بر روش خواجه نصیر آثاری در الهیات پدید آوردند که برای ترسیم سیر تحول تفکر الهیات در حوزه فارس تا ملاصدرای شیرازی به بعضی از آنان اشاره می کنیم:

1. قطب الدین شیرازی (634-700 ق.)

بر اساس طبقه بندی حسینی کوهساری از فیلسوفان اسلام از کندی تا معاصر، خواجه نصیر طوسی از فیلسوفان طبقه سیزدهم است. اولین حکیم مورد بررسی ما که منصوب به شیراز است و در طبقه چهاردهم قرار می گیرد، قطب الدین محمود بن مسعود بن مصلح شیرازی معروف به قطب الدین شیرازی است که در 634ق. در شیراز متولد شد و در سال 710ق. درگذشت. او فلسفه و حکمت را نزد خواجه طوسی و کاتبی قزوینی، شریعت و طریقت را نزد صدرالدین قونوی آموخت. مهمترین آثار او در الهیات عبارت از فتح المنان فی تفسیر القرآن در چهل جلد، حاشیه بر تفسیر کشاف زمخشری، شرح حکمة الاشراق سهروردی و درة التاج است. (28)

2. قاضی عضدالدین عبدالرحمن ایجی شیرازی (700-756 یا 760ق .)

قاضی عضدالدین ایجی در توسعه و تحولات الهیات و نزدیک شدن کلام به فلسفه به ویژه در میان متکلمان اشعری نقش مؤثری داشت. کتاب وی توسط شارح محقق سید شریف علی بن محمدجرجانی (812ق.) به تفصیل شرح شد و توسط دو تن از متکلمان دیگر به نامهای عبدالحکیم سیالکوتی و حسن چلبی تعلیقه زده شد که مجموعه آن در 1325 ق. توسط حاج محمد افندی تونسی در هشت جلد چاپ شد. این کتاب در شش موقف تنظیم شده که موقف اول تا چهارم آن به مبانی الهیات و موقف پنجم و ششم آن به الهیات بالمعنی الاخص اختصاص یافته است که با شرح و تعلیقاتش یک مجلد از هشت مجلد را شامل می شود. (29) این کتاب از منابع مهم درسی در سطوح عالی تخصصی کلام به حساب می آید.

3. میر سید شریف جرجانی (740-816ق.)

به جهت اینکه میر سید شریف در شیراز مدتها به تدریس اشتغال داشت و در همانجا نیز درگذشت، پس می توان او را از زمره عالمان شیراز دانست. شاید مهمترین اثر او شرح المواقف ایجی است و این سخن گزاف نیست اگر گفته شود جاودانگی مواقف از قرن هشتم تا عصر حاضر مرهون شرح عالمانه میر سید شریف است که به جهت شرافتش در تحقیق، لقب شریف به او داده اند و به گفته قاضی نورالله همه علما پس از سید، طفیلی و عیال اویند. تألیفات او گرچه بیشتر به صورت تعلیقه و شرح است اما همگی مفیدند و تا 33 تألیف، شرح و تعلیق برای او ثبت شده است. (30)

4. صدرالدین محمد حسینی دشتکی شیرازی (828-903ق.)

وی فرزند سید غیاث الدین منصور و لقبش صدرالعلماء و صدرالحقیقة است که در کتابهای متقدمان مانند ملاصدرا از او به عنوان سید صدر شیرازی (31) و در کتابهای متأخران مانند ملاهادی سبزواری به عنوان سید سند و صدرالدین (32) یاد می شود. وی در 828 ق. در محله دشتک شیراز به دنیا آمد و از ساداتی است که نسبش به زید بن علی بن حسین (علیه السلام) می رسد و بدین جهت حسینی خوانده می شود. (33) سید سند معاصر جلال الدین دوانی است که بین آندو مباحثه ها و مناظره های فراوان صورت پذیرفت و به گزارش ملاصدرا دوانی بر برهانی که سید سند در توحید واجب آورده است اشکالاتی وارد کرد، اما ملاصدرا اشکالات او را وارد ندانسته و برهان او را قریب المنهج به منهج حق دانسته است و در پایان رد اشکالات دوانی، از او به عنوان السید العظیم نام برده است. (34) حاصل مباحثه ها و مناظره های این دو محقق در زمینه کلام و فلسفه حدود شش حاشیه بر شرح تجرید قوشچی است که به سبب آن بسیاری از بحثهای کلامی و فلسفی مورد حلاجیهای دقیق قرار گرفت که رهگشای تحقیقات عالمان بعد شد. (35)
دو کتاب و رساله برای او برشمرده اند: کتاب شرح کبیر علی الشرح الجدید للتجرید که شرحی است بر شرح تجرید قوشچی و قبل از شرح دوانی نگاشته است و رسالة فی اثبات الواجب و صفاته که این رساله را بعدها فرزندش غیاث الدین منصور شرح کرده و نام آن را کشف الحقایق المحمدیه گذاشته است.
دشتکی در سال 903ق. قربانی جهالت و سوء ظن والی فارس شد و به شهادت رسید.

5. جلال الدین دوانی (830-908 یا 918ق.)

او در 830 ق. در دوان از نواحی کازرون فارس دیده به جهان گشوده و در سال 908 یا 918ق. زندگی را بدرود گفت. (36) به گفته ابراهیمی دینانی، آنچه موجب امتیاز و برجستگی شخصیت او می شود این است که از نوعی استقلال فکری و نوآوری بهره مند است. (37) دوانی در گسترش و رشد مباحث الهیات در عصر خویش بسیار تأثیرگذار بود؛ اولاً، وی حوزه درس پر رونقی در این عرصه داشت. ثانیاً، جلسات بحث و مناظره ای بین او و سید صدرالدین دشتکی در شیراز برگزار می شد (38) که مورد توجه امیران حاکم بر شیراز و فضلای عصر آن دوره بود. ثالثاً، تألیفاتی در مباحث الهیات گاه بصورت تصنیف، گاه به صورت شرح و گاه حاشیه بر شروح گذشتگان داشته است. (39)
تألیفات او را از سی تا شصت جلد برشمرده اند که بیش از ثلث آن در الهیات است که عبارتند از: رساله ای در اثبات واجب قدیم که آن را به روش فلسفی تنظیم کرده در آن مهمترین دلایل فلاسفه را در اثبات وجود باری تعالی مورد نقض و ابرام قرار داده است. سید سند نیز کتابی به این نام نوشت و در آن بعضی از سخنان جلال الدین را نقد و رد کرد. او در رساله دیگری با همین نام ایرادهای او را پاسخ داد که بعد اثبات الواجب جدید نامیده شد. وی سه حاشیه نیز بر شرح تجرید الاعتقاد قوشچی دارد که به نامهای قدیم، جدید و اجد نامگذاری شده است و علت تعدد این حواشی به گزارش کتاب حبیب السیر این است که وی حاشیه ای در کمال دقت بر شرح تجرید علاء الدین قوشچی نوشت. ملاصدرا نیز حاشیه ای بر شرح تجرید قوشچی نوشت و برخی از تحقیقات جلال الدین را رد کرد. جلال الدین حاشیه دیگری نیز از پیش تصنیف نمود و اعتراضات سید را رد کرد. سید صدرالدین حاشیه دیگری بر تجرید نگاشت و اعتراضات جلال الدین را پاسخ گفت. جلال الدین برای سومین بار حاشیه ای بر تجرید نوشت و اشکالات سید را پاسخ داد. این سه حاشیه جلال الدین و سید را قدیم، جدید و اجد نامیدند. (40)
از دیگر آثار او در الهیات شرح هیاکل النور است که به گفته محمد علی ابوریان مصحح و محقق این رساله، شرح دوانی یکی از مهمترین شرحها بر این کتاب است که شارح کوشیده است این کتاب را با تکیه بر دیگر آثار سهروردی به ویژه حکمة الاشراق شرح نماید. (41) مصحح گزیده ای از شرح دوانی را در پایان این رساله آورده است. پاره ای دیگر از آثار او عبارتند از:
رساله ای در افعال خدا، شرح رساله نصیریه در کلام از نصیرالدین طوسی، الرسالة التهلیلیه، رساله ای در جبر و اختیار، رساله ای در توحید، رساله نورالهدایة که در آن تشیع خود را اعلان نموده است، تفسیر برخی از آیات و سوره های قرآن مثل تفسیر سوره اخلاص، سه رساله در شرح برخی از ابیات وغزلیات شاعر و عارف قرن هشتم، خواجه حافظ شیرازی که یکی از آنها شرح این بین اوست:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند *** گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
وی انگیزه اش را در تحریر این رساله درخواستی می داند که از وی شده است، چنانکه می نویسد: «بعد از آن درخواست دوسه حرفی بر ذوق موحدین و طریق صوفیه عجالة الوقت به تحریر درآمد.» (42)
از دیگر رساله های دوانی رساله الزوراء است که آن را در نجف روضه مقدس امیرمؤمنان تصنیف کرد و بعد از چند گاه خود آن را شرح کرد. گفتنی است که امام خمینی این رساله را در سال 1349ق. در سن 29 سالگی استنساخ کرده است. (43)
خلاصه اینکه علامه جلال الدین دوانی با آثار و مباحثاتش در شکوفایی مباحث الهیات عصر خود مساعدت فراوان داشته است و به جهت شهرت و اهمیت دیدگاههای علامه دوانی در الهیات، حکمای معاصر او مانند سید صدرالدین شیرازی و فرزندش غیاث الدین منصور و حکیم متأله صدرالمتألهین دیدگاههای وی را در آثار خویش نقل و نقد کرده اند. (44) ملاصدرا برهان محقق دوانی را در اثبات توحید گزارش و نقد کرده است، اما از او با عنوان «علامه» نام برده است. (45)
به گفته دینانی آنچه مهم است این است که برخورد انتقادی این اشخاص با اندیشه های فلسفی دوانی زمینه ی تفکر را فراهم کرد و در نتیجه یک جریان فکری بوجود آمد. این جریان فکری در یک مقطع تاریخی همان چیزی است که می توان آن را حاصل حوزه فلسفی شیراز نامید. در این حوزه فلسفی - کلامی نوعی تضارب آراء و تعاطی افکار جریان پیدا می کند و در نتیجه ثمرات خود را نیز به بار می آورد. (46)

6. غیاث الدین منصور دشتکی شیرازی (ف. 948ق.)

غیاث الدین منصور فرزند سید صدرالدین دشتکی استاد البشر و عقل حادی عشر از حکمای قرن دهم است (47) که بر اساس طبقه بندی استاد حسینی کوهساری در طبقات فلاسفه اسلامی جزو طبقه نوزدهم بحساب می آید. وی در بیست سالگی از علوم زمان خویش فارغ شد. او نیز همچون پدرش مناظراتی در الهیات با جلال الدین دوانی داشت. (48) علاوه بر آن در برخی آثارش مانند محاکمات که در آن، بین حاشیه پدرش و حاشیه دوانی بر تجرید داوری کرده، از نظرات پدرش دفاع نموده است. ملاصدرا بعضی از دفاعیات او از آراء پدرش در باب توحید در مقابل دوانی را در اسفار گزارش کرده است و از او با عنوان «غیاث اعاظم السادات و العلما المنصور المؤید من عالم الملکوت» نام برده و دفاع او را بر حق دانسته است. (49) غیاث الدین منصور نیز با پدید آوردن آثاری ارزنده در الهیات به پویایی این علم در عصر خویش همت گماشته است که مهمترین آنها عبارتند از:
- اثبات الواجب.
- حجة الکلام که قسمتی از آن که در معاد است بدست آمده و در آن به غزالی تاخته است. (50)
- شرح هیاکل النور سهروردی که آن را به اشراق هیاکل النور نامیده است. بگفته محمد علی ابوریان استاد دانشگاه اسکندریه مصر اهمیت این شرح در مرتبه دوم بعد از شرح دوانی قرار دارد. (51)
- شرح رساله ای از پدرش در اثبات واجب.
- حاشیه بر الهیات شفای ابن سینا در حکمت.
- حاشیه بر اشارات در حکمت و فلسفه.
- نقد رساله الزوراء دوانی.
- رسالة المشارق فی اثبات الواجب.
- تفسیر سوره هل اتی و ... .
از آثار غیاث الدین استنباط می شود که اهتمام او نیز همچون پدرش در گسترش الهیات بوده است، اگرچه آثار دیگری در اخلاق، منطق و سایر رشته های علم آن روز داشته است.

7. جمال الدین محمود شیرازی

وی نیز از حکمای طبقه نوزدهم بشمار می آید. او شاگرد جلال الدین دوانی است که پس از او سمت استادی در حوزه درس شیراز را داشت و بزرگانی چون مقدس اردبیلی، ملا عبدالله شوشتری، ملا عبدالله یزدی صاحب تهذیب المنطق و ملا میرزا جان شیرازی معروف به فاضل باغنوی نزد او درس خوانده اند. (52) او نیز در الهیات حاشیه هایی بر کتابهای متداول آن روز مثل شرح تجرید و اثبات الواجب قدیم دوانی داشته است. (53)

8. ملا حبیب الله باغنوی شیرازی

ملا حبیب الله باغنوی شیرازی معروف به ملا میرزاجان و فاضل باغنوی (54) از حکمای قرن دهم هجری است که در 994ق. درگذشت. وی در اکثر علوم زمان خویش بویژه در حکمت و منطق تبحر داشت. از وی نیز آثاری در الهیات بر جای مانده که نشان دهنده تأثیر او در جریان حرکت کلامی - فلسفی دوره مورد بحث است که مهمترین آنها عبارتند از: حاشیه بر شرح تجرید، حاشیه بر اثبات واجب دوانی و حاشیه بر محاکمات قطب الدین شیرازی.
گفتنی است که حواشی اخیر بانضمام حاشیه آقا حسین خوانساری از علمای قرن یازدهم (1098ق.) بر شروح اشارات و بر حواشی باغنوی توسط احمد عابدی در سال 1378ش. تحقیق، تصحیح و چاپ شده است. (55) حاشیه بر شرح ایجی و حاشیه بر شرح مواقف از دیگر آثار او در الهیات است.
در مذهب باغنوی اختلاف است، برخی او را اشعری و شافعی مذهب دانسته اند، (56) اما بر اساس تحقیق برخی دیگر از فضلا، از آثار او آشکار می شود که وی بر مذهب امامیه بوده است. (57)

9. شمس الدین محمد خفری شیرازی (942ق.)

وی شاگرد سید صدرالدین دشتکی و فرزندش غیاث الدین منصور دشتکی و علامه دوانی است. ملاصدرا در جلد ششم اسفار در چند مورد آراء خفری را در الهیات گزارش ونقد کرده است. توضیح اینکه در برخی موارد از او بعنوان «بعض المحققین من اهل فارس» (58) یاد نموده و دلایل او را در اثبات واجب تعالی بیان و نقادی کرده است، همچنین در باب علم الهی از او به عنوان علامه خفری نام برده و اعتراضات او را بر کلام انکسیمانوس الملطی درباره صور مرتسمه گزارش و نقد کرده است. (59)
از گزارشهای فوق استنباط می شود که خفری نیز در مباحث الهیات در عصر خودش صاحبنظر بوده و نظرات وی مورد توجه حکیمان بعد از او قرار گرفته است.
در پایان لازم است از دو تن از شخصیتهای بزرگ علم و ادب و عرفان این دوره شیراز یعنی شیخ اجل سعدی و خواجه حافظ شیرازی نیز یاد کنیم، گرچه نام آنان در زمره متکلمان و فیلسوفان نیامده است.

شیخ سعدی شیرازی (ف. 691 تا 694 ق.)

شیخ سعدی که خانواده اش از عالمان دینی بوده اند در سالهای اول سده هفتم هجری در شیراز متولد و در یکی از سالهای بین 691 تا 694 ق. در شیراز درگذشت و در بیرون شهر شیراز به خاک سپرده شد. وی در جوانی به بغداد رفته و در مدرسه نظامیه و حوزه های دیگر درس و بحث به تکمیل علوم دینی و ادبی پرداخت. او در اواسط سده هفتم بعد از سفر به شام و حجاز و انجام فریضه حج به شیراز بازگشت ودر سال 655 ق. بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد گلستان را تصنیف کرد. (60)
برای بررسی نقش او در گسترش الهیات کافی است به آثار او مراجعه نماییم. بویژه سخنان بلندی که در دیباچه گلستان پیرامون عظمت خدای سبحان دارد و همواره زینت بخش کتابهای عصر حاضر است. (61)

خواجه حافظ شیرازی (ف. 792ق.)

حافظ عالم و عارف قرن هشتم است که در سال 792 ق. وفات یافت. (62) وی در دانشهای گوناگون زمان خود که در دارالعلم شیراز رایج بود دست داشته است. مقام او در قرآن شناسی شامخ است. حافظ در علم کلام نیز مهارت داشت و تلمیحات کلامی از جمله در مسائلی چون جبر و اختیار و نظریه کسب اشعری و معاد اندیشی جزو مهمترین مضامین شعری اوست و آنچه مسلم است شاگرد هم سخن بزرگترین متکلم قرن هشتم یعنی قاضی عضدالدین ایجی بوده است. (63) او محضر درس میر سید شریف جرجانی را نیز درک کرده و گاهی به درخواست استاد غزلیاتش را در مجلس درس می سروده است. (64)
وی در عرفان نیز چه عرفان عملی و سیر و سلوک و تهذیب نفس و چه در عرفان فلسفه آمیز نظری مقام ممتازی دارد. اندیشه فلسفی حافظ در شعر او با زبان شاعرانه و بدون اصطلاحات فنی فلسفی بیان شده است. (65) چنانکه در باب حقیقت انسان و جایگاه او در آفرینش می گوید:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند *** گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت *** با من راه نشین باده ی مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید *** قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه *** چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند (66)

خلاصه سخن

با بررسی احوال و ذکر آثار دانشمندان فارس در قرنهای هشتم و نهم و دهم یعنی دوره بین خواجه نصیر تا صدرالمتألهین آشکار شد برغم اینکه این دوره دوره ی فترت نامیده شد اما سرزمین عالم پرور فارس متکلمان، فیلسوفان و ادیبان برجسته ای - که هر یک بزبانی در باب الهیات سخن گفته اند - را در دامان پر مهر خویش پرورده است و این بزرگان تلاشهای گسترده ای در باب الهیات کرده اند.

پی نوشت ها :

1. استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه قم
2. واصلیه مشهور به نفی مطلق صفات هستند. ر.ک: شهرستانی، ابی الفتح محمد، الملل و النحل، ص 104.
3. همانجا.
4. همان، ص106.
5. البته با بررسی افکار ابوالحسن اشعری می توان دریافت که عقلگرایی او کمرنگ است و می گوید همه واجبات از طریق سمع و نقل اثبات می شود و عقل نمی تواند ضرورت و وجوب چیزی را اثبات کند و اقتضای حکم به حسن یا قبح چیزی را ندارد وحسن و قبح امور تنها از طریق شرع ثابت می شود اما (در عین حال همانگونه که اشاره شد معتقد است که معرفت خدای تعالی با عقل به دست می آید) وجوب معرفت عقلی نیست بلکه نقلی است. همچنین شکر منعم و عقوبت گناهکاران با دلایل نقلی واجب می شوند نه عقلی و عقل نمی تواند چیزی را بر خدا واجب گرداند و مثلاً بگوید که لطف بر خدا واجب است یا ارسال نبی بر خدا واجب است. هر چه هست فضل خداست، ثواب و نعمت دادن فضل خدا و عقاب عدل خداست. (الملل و النحل، ص 115).
6. رازی، امام محمدبن عمر، المباحث المشرقیه، ص 448.
7. ماکدرموت، مارتین، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص 492 و 493.
8. طوسی، خواجه نصیر، تجرید الاعتقاد (تجرید الکلام).
9. مواقف اثر قاضی عضدالدین ایجی است که توسط سید شریف جرجانی (812ق.) شرح شد و شرح المواقف از کتب معتبر ومشهور کلام اشعری است.
10. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، (793ق.)
11. شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام خواجه طوسی (نیمه دوم قرن یازده ق).
12. مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج 3، تهران، حکمت، 1369.
13. مقدمه خواجه نصیر بر الاشارات و التنبیهات، ص 2.
14. همان، ص 2 و 3.
15. سهروردی، شیخ شهاب الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق: الواح عمادی؛ کلمة الاشراق؛ یزدان شناخت و ... .
16. مقالات فلسفی، ص 50 و 51.
17. کلینی، یعقوب، اصول کافی، ج1، ص 19.
18. فخری، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ص 241.
19. مقالات فلسفی، ص 53.
20. مقبول احمد، صلاح الدین، دعوة شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص 76 و 77.
21. همان، ص 26.
22. همان، ص 81.
23. باید توجه داشت که مراد ما از بالاترین، بحث ارزشی تنها نیست بلکه از نگاه فلسفه وقتی واجب الوجود بذاته را با ممکن الوجود بذاته یا به عبارت دیگر واجب الوجود به غیره بسنجیم، می یابیم که واجب بذاته به انواع تقدم ها بر ممکن الوجود تقدم دارد.
24. میرداماد، مجموعه مصنفات میرداماد، به کوشش عبدالله نورانی.
25. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج 6 و 7 و 8 و 9؛ المبدأ و المعاد؛ المظاهر الالهیة و ... .
26. همو، رسالة فی اثبات الواجب تعالی، مقدمه مصحح محسن چومقی، ص 8 و 9.
27. عابدی، احمد، مقدمه الحاشیه علی الهیات الشرح الجدید لتجرید لمولی احمد اردبیلی، ص 20.
28. حسینی کوهساری، اسحاق، تاریخ فلسفه اسلامی، ص 190 و 191.
29. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج8.
30. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 195.
31. الاسفارالاربعة، ج 6، ص 81 و 82.
32. سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، ص 31.
33. مقدمه رسالة فی اثبات الواجب تعالی، ص 9.
34. الاسفارالاربعة، ج 6، ص 81 و 82.
35. رسالة فی اثبات الواجب، ص 17.
36. نعمه، شیخ عبدالله، فلاسفه شیعه، ص 245.
37. دینانی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج 2، ص 283.
38. همان، ص 284.
39. نصرالبیان کازرونی در کتاب سلم السماوات گزارش می کند که روزی مجلس بزرگی در مسجد جامع عتیق شیراز با حضور علمای فارس منعقد شد، بعد از مباحث بسیار جلال الدین با کمال فروتنی خطاب به حضار گفت: «حضرت میر مانند پرنده ای است که در هوا پرواز می کند ولی من ناچارم با عصای کوتاهی با ایشان راه بروم تا بتوانم با وی موافقت کنم.» دوانی، جلال الدین، مفاخر اسلام، ج 4، ص 416.
40. همان، ج 4، ص 421.
41. سهروردی، شیخ شهاب الدین، هیاکل النور، با مقدمه محمدعلی ابوریان، ص 34.
42. دوانی، جلال الدین، نقد نیازی، به کوشش حسین معلم، ص 44.
43. مفاخر اسلام، ص 419.
44. حسینی دشتکی شیرازی، سیدصدرالدین، اثبات الواجب تعالی؛ الاسفارالاربعة، ج 6، ص 63، 68 و ... .
45. الاسفارالاربعة، ج 6، ص 63-68.
46. ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ص 283.
47. طهرانی، آغا بزرگ، طبقات اعلام الشیعه، ج 4، ص 254.
48. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 207.
49. الاسفارالاربعة، ج 6، ص 86.
50. فلاسفه شیعه، ص 393.
51. مقدمه ابوریان بر هیاکل النور، ص 34.
52. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 209.
53. طبقات اعلام الشیعه، ص 240.
54. باغ نو، یکی از محلات مشهور شیراز است.
55. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 211 و 212. در فهرست ایشان حاشیه بر شرح اشارات خواجه هم از تألیفات باغنوی ذکر شده است که بر اساس تحقیق عابدی همان حاشیه بر محاکمات است که در برخی مخطوطات اشتباهی به این نام ثبت شده است. (ر.ک: خوانساری، آقاحسین، الحاشیه علی شروح الاشارات، با مقدمه احمد عابدی، جزءاول، ص 25).
56. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 211.
57. مقدمه عابدی بر الحاشیة علی شروح الاشارات، ص 15.
58. الاسفارالاربعة، ج 6، ص 37.
59. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 221-223.
60. کلیات سعدی، با مقدمه محمد علی فروغی، ص 2 و 3.
61. منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات. پس درهر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که بر آید *** کز عهده ی شکرش بدر آید
«... اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (سبا، 13)
بنده همان به که ز تقصیر خویش *** عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش *** کس نتواند که بجا آورد
62. مطهری، مرتضی، عرفان حافظ، ص 23.
63. دیوان حافظ، با مقدمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 67.
64. عرفان حافظ، ص 25.
65. دیوان حافظ، با مقدمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 67.
66. دیوان حافظ، نسخه قزوینی، ص 115.

منابع :
1. قرآن.
2. طهرانی، آغا بزرگ، طبقات اعلام الشیعه، قم، اسماعیلیان، بی تا.
3. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، 1379.
4. ابن سینا، الاشارات والتنبیهات، نصیرالدین طوسی، قم، نشر البلاغه، 1375.
5. ابن تیمیه، مجموعه فناوری، مروان کجک مصر، دارالکلمة، 1995 م / 1416ق.
6. جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف قاضی عضدالدین ایجی، قم.
7. حسینی دشتکی، صدرالدین محمد، رسالة فی اثبات الواجب تعالی، محسن چورمقی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385.
8. حسینی کوهساری، اسحاق، تاریخ فلسفه اسلامی، تهران، امیرکبیر، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1382.
9. دیوان حافظ، نسخه قزوینی، بهاء الدین خرمشاهی، تهران، ناهید، 1374.
10. خوانساری، آقا حسین، الحاشیة علی شروح الاشارات، احمد عابدی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.
11. دوانی، جلال الدین، نقدنیازی، به کوشش حسین معلم، تهران، امیر کبیر، 1373.
12. دوانی، علی، مفاخر اسلام، تهران، سپهر، 1364.
13. سعدی شیرازی، کلیات سعدی، محمد علی فروغی، تهران، جاجرمی، چ 1، بی تا.
14. سبزواری، ملا هادی، شرح منظومه، قم، دارالعلم، چاپ سنگی، بی تا.
15. سهروردی، شیخ شهاب الدین، هیاکل النور، محمد علی ابوریان، مصر، 1377/ 1957م.
16. شهرستانی، ابی الفتح محمد، الملل و النحل، امیر علی مهنا، بیروت، دارالمعرفة، 1421ق./2001م.
17. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، داراحیاء التراث، 1410ق./ 1990م.
18. فخر رازی، محمد بن عمر، المباحث المشرقیه، قم، بیدار، 1411ق.
19. ماکدرموت، مارتین، اندیشه های کلامی شیخ مفید، احمد آرام، مؤسسه مطالعات دانشگاه اسلامی مک گیل، بی تا.
20. مطهری، مرتضی، عرفان حافظ، تهران، صدرا، 1386ش.
21. ـــــــــ، مقالات فلسفی، ج 3، تهران، حکمت، 1369ش.
22. فخری، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، نصرالله پورجوادی و دیگران، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1372ش.
23. مقبول احمد، صلاح الدین، دعوة شیخ الاسلام، ابن تیمیه و اثرها علی الحرکات الاسلامیة المعاصرة، کویت، 1416ق./1996م.
24. نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، سید جعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1376ش.
25. میرداماد، مجموعه مصنفات میرداماد، عبدالله نورانی، تهران، دانشگاه تهران، 1381ش.

منبع مقاله :
خامنه ای، سید محمّد، حکمت متعالیه و تدبیر خانواده بهمراه ملاصدرا و مکتب شیراز (مجموعه مقالات یازدهمین و دوازدهمین همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتألهین شیرازی) (1388)، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول